بارون

ساخت وبلاگ
سلام.روز و شبتون بخیرساعت یک و هفت دقیقه به وقت جرمنی و من تازه تونستم دراز بکشم.از حموم در اومدم مسواک زدم موهام رو خشک کردم لباس پوشیدم و دراز به دراز افتادم از بس که خسته بودم.عاشق این خستگی ام.خستگی حاصل از یه روز قشنگ و پر از ماجرا جویی.چند روز پیش دوربین به دستمون رسید و بعد از تلاش های پی در پی تونستیم همون لنزی که خیلی وقته دنبالش هستیم رو هم سفارش دادیم.امروز به دستمون رسید. چند روز گذشته امیر کمی تو نسخی بود و خودش رو با انواع ویدیو های آموزشی عکاسی تو یوتیوب مشغول کرده بود تا اینکه لنز بیاد و بتونه تموم تکنیک هایی که چندین سال یاد گرفته بود رو رو اولین دوربین عمرش پیاده کنه.سال های متمادی با دوربین گوشی سعی کرده بود کنار بیاد و فکر اینکه یه روز دوربین بخره ولش نمی‌کرد.خلاصه که امروز یکمی بزک کردم و یه لباس دیگه م گذاشتم تو کوله امیر جون و راهی قسمت تاریخی و جذاب شهر شدیم.اینم بگم پامون رو از در خونه بیرون گذاشتیم هم عکس گرفتیم و من یه جورایی مدل امیر شدم.انقدر سوژه برای عکاسی پیدا میشه تو این شهر که واقعا به قول امیر بهشت عکاساستامیر عکس می‌گرفت از در و دیوار و بیشتر از من.نا گفته نمونه که وقتی بیرون رفتیم بارون می‌بارید و خواستیم برگردیم ولی به عکاسی تو نم نم بارون ادامه دادیم.و واقعا عکسا قشنگ شدن.بعدش شب‌که شد یه جا رو نیمکت کنار نور قشنگ کلیسا نشستیم و کافی و دونات خوردیم.و برگشتیمبا مامان بابای امیر ویدئو کال کردیم. بعدش هم شروع کردم تمیز کاری خونه.اشپزخونه ترکیده بود و هال هم همینطور.خونه رو تمیز کردم و بعدش هم حموم..امتحان سیگنال رو قشنگ ایگنور میکنم ولی قووول میدم از فردا بخونم.راستی نمره نورو ساینس اومد و قبووول شدیم.هووورااا.جالبی اینه که نمی‌دونم نمره م بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 14:49

سلام ساعت سه صبح به وقت جرمنی نمی‌دونم چرا تا الان بیدار موندم :/امیدوارم فردا با صدای زنگ گوشیم بیدار نشم که با خواب‌آلودگی گوشی رو بردارم و یکی پشت تلفن به آلمانی تند و سریع صحبت کنه و بپرسه شما برای این کار درخواست دادید و...سناریوی هر صبح من:l امروز یا بهتره بگم دیروز صبح بیدار شدم میرزاقاسمی خوشمزه ای پختم با برنج.ما شمالی ها میرزاقاسمی با برنج میخوریم:)بعدش هم رفتیم بیرون برای عکاسی.امروز لوکیشن عکاسیمون یه جنگل و دریاچه بود که خیلی خیلی قشنگ بود ...کلی عکس گرفتیم و بسی از صدای پرنده ها و آرامش اون منطقه استفاده کردم.مسیر پیاده روی و دوچرخه سواری هم داشت تو جنگل و در امتداد دریاچه.تو دریاچه هم کلی غاز و اردک و قو بود ...از چند تا پل خیلی قشنگ هم رد شدیم و خلاصه کلی عکاسی کردیم.مثل دیروز کافی بردیم با خودمون کنار دریاچه نشستیم و کافی خوردیم.بعدشم برگشتیم خونه شام درست کردم سوسیس و قارچ و فلفل دلمه رو گذاشتم ایر فرایر.این سوسیس خیلی چرب و دودی هست مزه ش و خیلی متفاوته.من اول نمی‌دونستم از گوشت خوکه و امیر هم نگفته بود :l میدونست بدم میاد ولی الان هم میخورم چون اون فرست ایمپرشن گوشت خوک رو نگرفتم ازش:lol بعدش هم شروع کردم یکم آشپزخونه رو مرتب کردم قسمت جدید سریال جریان رو دیدم. واسه سرگرمی خوبه و هر چقدر امیر جون غر بزنه این چیه میبینی برام مهم نیست :///.امروز هتل رزرو کردیم برای چند شب موندن تو مونیخ.از اینجا تا مونیخ یه ساعت راهه تقریبا و یکشنبه به امید خدا راهی هستیم.امشب کلی جاهای دیدنیش رو سرچ کردیم دلم میخواد درباره تاریخچه شوند بخونم قبلش به نظرم اینطوری برام اون جاذبه های تاریخی جذاب تر میشن.فردا شب باید کوله هامون رو ببندم.من زیاد اهل سفر نیستم.راستش از بچگی زیاد بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 14:49

سلامساعت یازده و نیمه تقریبا و من الان تو هتلمون هستم.امیر جون خوابه و من هم خوابم میاد اما مقاومت میکنم.فردا شب برمیگردیم خونه.کلی جا های مونیخ رو دیدیم و خیلی به نظرم قشنگ بود.البته اینم بگم که خیلی تفاوت نداشت شهرش با نورمبرگ.قسمت شهر قدیمی ش که نورمبرگ هم داره مونیخ هم داشت و به نظرم قشنگ بود.خیلی تیپ های هنری خاصی هم میبینم تو خیابون و لذت میبرم از جوون بگیر تا پیر...حتی خیلی پیر.راستی دیروز رفتیم از کلیسا دیدن کنیم نگو یکشنبه بود و ملت داشتن دعا میکردن و پدر روحانی داشت حرف میزد و یه سری مراسم هایی انجام میداد دو تا دختر با دامن های بنفش هم بودن فکر کنم براش آب آوردن.یه خانومه وقت دعا زانو زده بود واقعا جو عجیبی بود من تجربه ش رو نداشتم.منم مثل بقیه شمع روشن کردم و دعا کردم‌‌ .کلیساهایی که رفتیم تو قسمت شهر قدیمی مونیخ بود که هر کدوم کلی نقاشی و آثار قدیمی داشت طراحی کلیسا هم خودش خیلی خفن بود.هر کدوم یه موزه بود برای خودش و کلی بازدید کننده داشت.تا رسیدیم به یکی از برج های تاریخی خیلی جذاب یهو برف شدید شد و همراه با باد میومد تو صورتدر عرض چند ثانیه اینجوری شد.البته از اول اومدیم مونیخ برف بود ولی اینطوری شدید نبود و رو زمین نشسته بود یکم.امروز هم رفتیم سمت پارک المپیک که خیلی قشنگ بود به نظرم با اون دریاچه روبروش و نمای قشنگی داشت.موزه نفنبرگ هم رفتیم.نفری ده یورو بود با تخفیف دانشجویی ولی ارزشش رو داشت خدایی خیلی قشنگ بود.هم نقاشی های خفنی داشت هم سالن های پذیرایی که من رو یاد کاخ سعد آباد مینداخت اون سالن ها با مبلمان و دیوار ها که با کاغذ دیواری های درجه یک پوشیده شده بود همه از سال ۱۵۰۰میلادی بودن بخش بعدی موزه که یه ساختمون جدا بود پر از کالسکه و ارابه بود.تو موز بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 14:49